پارت سوم رمان عشق خونی
برای خوندن رمان به ادامه مطلب برید.
💘عشق خونی💙
دیدم وسط خیابون روبه روی
مدرسه م.🏫
رفتم تو مدرسه که دوستم ساکورا کوزوها رو دیدم.👯
اون موهای سبز و چشمای سبز داره.👀
تو مدرسه فقط درگیر اون آدمای عجیب غریب بودم. 👳👳👳👳👱
از ساکورا پرسیدم:ساکورا اگه یکی یکدفعه چشاش قرمزشه و دندونای نیشش هم به طور غیر عادی بزرگ باشه نشونه چیه؟❔
خعلی راحت گفت:
اون شخص خون آشامه.🚹
داشتم سکته میکردم تا اینکه بالاخره وقت اون رسید که به خونه برم.🏡
سر راهم ایزومی رو دیدم.💂
کمی عقب رفتم اونم اومد سمت من🙊
بهش گفتم:چیه جناب خون آشام؟؟😡
لبخندی زد و گفت: آیاتو٬سوباروبالایتو خون آشامن ولی من نه.🗿🗿🗿😶
-چی... یعنی اون سه تا ...😨
به ساعتش نگاه کرد و گفت:سوزییییییی بدو بیا.😎
از پشت یه ساختمون یه دختر شبیه همون که اونروز دیدم با این تفاوت که موهای مشکی داشت اومد سمت ما👀
از کیسه کنارش مقداری پودر سبز رنگ بود🔰 یه چیزی گفت📰 و اونو فوت کرد طرف ما همه جا پر دود سبز شد وقتی دود رفت داخل همون خونه 🏬که اون دفعه رفته بودم بودیم.
اینم ایزومیه
برای قسمت بعدی باید تا شنبه صبر کنید اگه میخوایید زودتر بزارم نظراتو به سه تا برسونید.
- ۹۵/۰۵/۲۳