پارت هفتم رمان عشق خونی
شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۴۳ ب.ظ
💘عشق خونی💙
-هان؟😶
یکدفعه ریوما پرید جلوم یه چیزی تو دستش بود.🔱
رو کرد به ایزومی و گفت:اگه می خوای دوستات آسیبی نبینن جلوشونو بگیر تو یکی که بهتر از هرکسی میدونی این چیکار میکنه.🙅
یکدفعه دور ایزومی و سوبارو و آیاتو و لایتو آتیش گرفت.🌋
ایزومی:فعلا ولش کنین اون یه جنگیره.🐺
-ها؟منظور ریوماست؟😓
ایزومی:اِ ریوما اینم نمیدونست؟😅
ریوما-ینی گند زدی شدید.😤
-اینجا چه خبره؟؟😠
سوبارو-ببین تو یه دورگه ی انسان و فرشته ای منو آیاتو با لایتو خون آشام هستیم ریوما جنگیره و سوزی و جودی و آنجلا هم جادوگرن ایزومی هم شیطانه.😒
-هان؟جان؟چی؟میشه دوباره بگی?😵
سوبارو-همون که شنفتی.😏
-چرا هیچ وقت نمی تونم غش کنم؟😓
ایزومی-چون تا حالا من هیچ فرشته ای رو ندیدم که غش کنه.😕
همون موقع جلو چشم سیاهی رفت و افتادم.😯
- ۹۵/۱۰/۱۱